کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در بازگشت به کربلا

شاعر : غلامرضا سازگار     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن     قالب شعر : غزل    

عـذار نیـلی و قـدّ خـم و چـشم تر آوردم           گـلاب اشک بهـر لالـه‌های پرپر آوردم

زجا برخیز ای صد پاره تر از گل! تماشا کن           که از جسم شهیدانت، دلی زخمی‌تر آوردم


تمام یاس هایت را به شام از کربلا بُردم           چو برگشتم برایت یک چمن نیلوفر آوردم

مسـافـر از برای یـار سوغـات آورد اما           من از شام بلا داغ سه ساله دختر آوردم

اگرچه سر نداری یک نگه بر سیل اشکم کن           که با چشمان خود آب از برای اصغر آوردم

تو بر من از تن بی‌سر خبر ده ای عزیز دل!           که من برتو خبرهای فراوان از سر آوردم

چهل منزل سفر کردم به شهر شام و برگشتم           خبر ازچوب و از لعل لب و طشت زر آوردم

زاشک چشم و سوز سینۀ مجروح وخون دل           همانا مرهمت بر زخـم های پیکر آوردم

قـدِ خم، مویِ آشفـته، تنِ خسته، رخِ نیلی           به رسم هدیه میراثی بود کز مادر آوردم

زسیل اشک دریا کرده‌ام چشم محبان را           به آهـم شعـله‌هـا از سیـنۀ میثم بـرآوردم

: امتیاز

مناجات اربعینی با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : محمدجواد الهی پور نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : غزل

هر قدم یک پنجره از شوق واکردی به سویم           می‌توانم از همین جا عطر صحنت را ببویم

قـطره‌ام اما سرِ دریـا شدن دارم دوبـاره           می‌روم خود را در اقیانوس نور تو بشویم


حُرّم و دارم به سمت شاه برمی‌گردم ای کاش           گرچه دستم خالی است اما نریزد آبرویم

لطف تو حتی مجال شرم را از من گرفته           مرحمت کردی نیاوردی بدی‌ها را به رویم

پابرهنه می‌دوم سوی تو مست از جام عشقم           قطره قطره چای شیرین عراقی‌ها سبویم

آنقدَر مستم که گاهی از خودم می‌پرسم اصلا           من به سوی تو می‌آیم یا تو می‌آیی به سویم؟

بی‌تو سر شد در میان حیرت و غفلت، جوانی           با تو اما آب رفـته باز می‌گردد به جویم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در بازگشت به کربلا

شاعر : محمدحسن بیات لو نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : دوبیتی

تـمام دشت به حـالـم نـظاره می‌کردند            به یکـدگر پی غـارت اشاره می‌کردند

بـرای بـردن یـک گـوشـوارۀ نـاچـیـز            حرامیان به خـدا گوش پاره می‌کردند


************************

رونــمـایـم از ســفـر کــوه غــم اسـت            قـامـتـم از کـولـه بـار غـــم خـم اسـت

از مــیــان ایـن هــمـه طـفــل یــتــیــم            دخـتــر شـیـریـن زبــان تـو کـم اسـت

************************

بی‌تـو بـبـیـن کـبـوتـر بی‌بـال می‌شـوم            از گـریـۀ زیـاد چـه بـد حـال می‌شـوم

تا پلک می‌نهـم به روی هم حسین من            گـویا دوبـاره وارد "گـودال" می‌شـوم

: امتیاز

مناجات اربعینی با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : سیدمحمد میرهاشمی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دلم هـوای حـرم کرده حضرت ارباب            تو را به جان عـزیزت بیا مرا دریاب

دوبـاره شـور پیـاده روی به سر دارم            شبانه سوی حرم، گریه، زمزمه، مهتاب


نه خـرج راه و نه ویزا و نه گذرنامه            سفـر، رسیـده! مهـیـا نمی‌شـود اسـباب

دو چشم سرخ و دل آشوبه‌های بی‌پایان            سزای این دل بی‌تاب و دیدۀ بی‌خواب

هـوای سـیـل خـروشـان زائـران دارم            مرا بـبر که نـمانـم اسیـر این مـرداب

تمام آرزوی من جواب این حرف است            سلام حضرت خورشید و ماه عالمتاب

شهـیـد راه ظـهـور و زیـارتـم گـردان            تو را به جان رقـیه مـرا بخـر اربـاب

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در بازگشت به کربلا

شاعر : امیرحسین حیدری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از هُـرم آتش عـطشت آفـتاب سـوخت            از خشکی لبت جگر نهـر آب سوخت

از بس برای ماتـم تو نـوحه خـوانده‌ام            از سوز نالـه‌ام دل زار ربـاب سوخت


با شرح روضه‌هـای تو بیـن مـقـاتـلت            هر حرف و سطر و صفحه میان کتاب سوخت

مهـلـت نـداد داغ تـو آهـم به لـب رسد            قـلبم کنار مقـتـل تو بی‌حـساب سوخت

پرسیدم از تو ای تن زخمی سرت کجاست            رگ های گردن تو به وقت جواب سوخت

لب‌های خشک چوب، به حال لبت حسین            هنگام خواندن تو به بزم شراب سوخت

مُـردم پس از غـم تو ولی بیـشتـر دلـم            وقتی که شد محاسنت از خون خضاب سوخت

آتـش گـرفت جـان و تـنم بعـد رفـتـنت            حتی وجود خواهر تو بین خواب سوخت

: امتیاز

مناجات اربعینی با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

لب تشنه‌ای و از لب نِی کام بُرده‌ای            با کـربـلا دل از هـمه ایـام بُـرده‌ای

آب فـرات و آب حـیـاتـنـد تـشـنه‌ات            آب بـقـاء را تـو لـبِ جــام بـرده‌ای


با اشک و نوحه و علم و روضه و عزا            تا قـلب کـفـر، پرچـم اسلام، برده‌ای

روز ازل که نـوکـرِتـان تا اَبـد شدم            با إذن فـاطـمه، تو مـرا نـام برده‌ای

عادت نکرده‌ایم، بجز خوانِ نعمتت            مـا را کـنـار سـفـرۀ اکـرام بـرده‌ای

آری سعـادتِ بشریـیَت بدست تست            تو بَـرده را، به بنـدگیِ تـام بـرده‌ای

عالَم فقیرِ شور و شعورِ حسینی است            چون عقل و عشق را تو به فرجام برده‌ای

والله دشـمنـانِ تو تا حـشر بـاخـتـنـد            تاریخ را تو، تا به سرانجام برده‌ای

یک اربعین، هزار هزار اربعین شده            یک قافله، اگر چه تو از شام برده‌ای

مـفـهـوم تَر ز مـأذنـه‌ها و مـنـاره‌ها            تکـبیر را تو بر سرِ هر بام برده‌ای

با رأس خویش بر سر نی ها و کنج دِیر            اسـلام را به شیـوۀ گـمـنـام بـرده‌ای

وقتی که تو پناه به عـباس می‌بـری            یعنی برای خیمه چه پـیغـام برده‌ای

زینب ولی، بدونِ علمدار، بی‌حسین            میگفت با سرت، تو مرا شام برده‌ای

مهدی اگر که صبح و مسا گریه میکند            ارثی است که تو از همه اقوام برده‌ای

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن داستان تنور خولی و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تحریف وقایع عاشورا؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج یات و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

با رأس خویش بود که ک‍نجِ تنور و دِیر            اسـلام را به شیـوۀ گـمـنـام بـرده‌ای

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در بازگشت به کربلا

شاعر : ناصر شهریاری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای حسینی که تنت بر خاک و بر نی شد سرت           آمد از شام بلا با حال مضطر خواهرت

خوب بنگر ‌ماجرای کوچه را در من ببین           مثل بابا دست من بسته، رخم چون مادرت


حال برخـیز و تمـاشا کن که زینب آمده           با قدی که خم شد از داغ تو و آب آورت

تو به زیر دست و پا و من به زیر دست و پا           آه از بـال و پـر من وای از بـال و پرت

تا که خنجر بوسه زد بر حنجرت گفتم به خویش           کاش می‌شد تا ببوسم جای خنجر حنجرت

گفـتی آنجا تا که زینـتها بگـیرم از زنان           پس چرا دیدم به دست دیگران انگشترت؟

بی گمان از نیزه می‌دیدی تو در بازار شام           حال زار نوگـلان و غـنچه‌های پـرپرت

آمـدم امـا بــرادر شـرمگـیـنـم از رخـت           در خرابه دفن شد جسم سه ساله دخترت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

خوب شد بر نیزه رفت و زیر دست و پا نماند           جسم چون برگ گل و نازکتر از گل، اصغرت

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در بازگشت به کربلا

شاعر : مجتبی صمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم            بـاور نداشـتم که به قـبـرت نـظر کـنم

ای همسفر به خواب و خیالم نمی‌رسید            با تو نه بـلکه با سـر تو من سفـر کنم


با یاد روز واقـعـه جـا دارد از غـمت            لطمه زنان کنار تو جان محـتضر کنم

با کعـب نـی جـدا شـده‌ام از تو یا اخـا            حتی نشد که حلـق تو با اشک تر کـنم

بـهـرم دعـا نـمـا که مـبـادا دوبـاره از            دروازه‌هـای شــام بـلا مـن گـذر کـنـم

مانده صدای چوب و لبت بین گوش من            صد آه تا که یـاد تو و طـشت زر کـنم

رنجیده سرفرازم و پیش تو سر به زیر            آخـر چگـونه شـرح غـم آن سحـر کنم

طفـل سـه سالـۀ تو میان خـرابه گـفت            بـایـد بـه مـرگ، چـارۀ داغ پـدر کـنـم

با دست خـسته زیر لحـد جای دادمش            جا دارد از خجالت تو جان به در کنم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در بازگشت به کربلا

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن قالب شعر : مثنوی

دلخون تر از ابر و طوفان، غمگین تر از باد و باران           مانده به راهِ برادر، تنهاترین چشمِ گریان

درموجِ خون نیمه باز است،چشمی‌که جانی ندارد           پیراهنی غرقِ خون را، بر سینه‌اش می‌فشارد


ای رفتنت قاتلِ من، باز آ و بنگر دوباره           این مرگِ تدریجی‌ام را، جان دادنِ بی‌شماره

یادم نرفته برادر، عهدی که من با تو بستم           اما تو رفتی و ماتم، بی‌تو چِسان زنده هستم

یادم نرفـته چگـونه، تا قـتـلگاهت دویـدم           آری برادر شکـستم، آری بـرادر بُریـدم

رفتی ندیدی زِ داغت، با دودمانم چه کردی           با آتشت کُن تماشا،با استخوانم چه کردی

رفتی ندیدی لوایت، دل از من و نیزه‌ها بُرد           اُفتاد و در پیشِ طفلت، سنگی که کُنج لبت خورد

رفتی ندیدی که زینب، در کوچه‌ها دربه در شد           منزل به منزل پیاده، با قاتلت همسفر شد

یادم نرفته که عباس، در اضطرابم نیامد           من بـودم و ناقـۀ غـم، اما رکـابـم نـیـامد

آه ای تنِ بـوریایی، آه ای لبِ خیـزرانی           مثل رقیه برادر، من را بِبَر ... می‌توانی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

دیدم رُبابت که می‌گفت، ای نیزه بر من توان ده           طفلم علی آرمیده، کمتر سرت را تکان ده

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در بازگشت به کربلا

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

رسیدم از سفری که مرا زِ پـا انداخت            مرا به حـلـقۀ لبخـند و ناسـزا انـداخت

رسیـدم از سفـری که یـتـیم را کـشتـند            از آن سفر که به زلفش چه شانه‌ها انداخت


از آن سفر که یهودی به حالِ ما خندید            به طعنه تکۀ نانی به پیـشِ ما انداخت

از آن سفر که پس از کوچه دخترانت را            میانِ مجـلس چـشمـانِ بی‌حـیا انداخت

از آن سفر که به سنگی شکست دندانت            لبانِ سرخِ تو را آخر از صدا انداخت

چـقدر پیش نگـاهم اصابتِ یک سنگ            به رویِ خاک سرت را زِ نیزه‌ها انداخت

تمام اهـل و عـیالت به کُـنجِ ویـران و            سرِ تو را به رویِ طشتی از طلا انداخت

فـقط نه حلقۀ زنجیر و خیـزران دیدیم            که رویِ چهـرۀ ما تازیانه جا انداخت

نـفـس بـده که بگـویم بر آتـشِ جـگـرم

تـوان بـده که بگـویم چه آمده به سـرم

به رویِ دست رسیـدم که تـار می‌بیـنم            هـنـوز دور و بـرم را غـبـار می‌بـیـنم

هنوز در نظرم مانـده شیبِ آن گـودال            هـنوز زخـمِ تو را بـی‌شُـمـار می‌بـیـنم

در ازدحامِ حرامی و سنگ و سرنیزه            سری بُریـده در آن گـیر و دار می‌بینم

برای فاتحه خواندن به جـسمِ بی‌جانت            به گرد گرد تو صد نیـزه دار می‌بیـنم

تو رفتی و زِ غمت قامتِ کمانم سوخت

فراق شعله شد و بی‌تو دودمانم سوخت

چگونه با تو بگویم چگونه خواهر رفت            تمام سویِ دو چشمم پس از برادر رفت

به جای آن همه تیـری که بر تنت آمد            لباس کهـنه و انگـشتـری مطهـر رفت

صدای حرمله می‌آمد و نوایِ طفلِ رباب            کنار نیزۀ طفـلش زِ هوش مـادر رفت

حرم در آتش و طفلی نفس نفس می‌زد            نگاهها پِیِ غارت به سمتِ دختر رفت

برای غـارت یک گـوشـوارۀ کـوچک            دو چشم رفت، گُلِ سر شکست، معجر رفت

جدا زِ مـونـس و یار و شـفـیـق آمـده‌ام

برای بـوسه به زخـمی عـمیـق آمـده‌ام

: امتیاز

مناجات اربعینی با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : محمد مهدی عبداللهی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

عـاشق اگر به شوق تو پـرواز می‌كند            احساس خویش را به تو ابراز می‌كند

مُهرِ "زیارت" است كلیدى كه عاقبت            درهـاى بـسـتـه را به دلـم بـاز می‌كند


یك "اربعـین" گـذشت ولى بی‌قـرارتر            این دل، سفـر به نـام تو آغـاز می‌كـند

با یـاد تو كه، هـمـسفـر جـاده می‌شـوم            "لبـیك یا حسین"، چه اعجـاز می‌كـند!

وقـتى كه اشك، هـمـقـدم ناله می‌چـكـد             بُعـد مـسـیـر را به تو ایـجـاز می‌كـند

جـاى "مـدافعـان حـرم"، سیـنه می‌زنم            هر موكبى كه بغض مرا، ساز می‌كند

"پاى پـیاده" آمـدنم،"مشقِ نوكـریست"            تا این غزل به سوى تو پرواز می‌كند

هر زائرى به كرب و بلا، پا گذاشته ست            گـویی كـنار "عـرش خـدا" ناز می‌كند

: امتیاز

مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها در اربعین

شاعر : حامد جولازاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در میان این قـبـیـله ما گـدای زیـنـبـیم            ما حـسیـنـیون همیشه زیر پای زینبیم
زندگی اش را سراسر وقف محبوبش نمود            گریه کن های غم و درد و بلای زینبیم


گر حسینی گشته ایم از زحمت بسیار اوست            ما همه ممنون تیغ خـطبه های زینـبیم
ماجرای کربلا را یک تنه جمعش نمود            زیـر دین انـقـلاب و مـاجـرای زینبیم
دشمنش حتی میان بزم عیش و نوش گفت:            طیب الله ما شگفت از این وفای زینبیم
این علامت ها همه روز قیامت شاهدند            تا نفس در سینه بوده در عزای زینبیم
کارو بار روز محشر دست دخت مرتضاست            ما قـیامت هم خـدایی در ثـنـای زینبیم
کربلای ما همه دست عـقـیله می رسد            اربعـیـن مـا زائـر کـربـبـلای زیـنـبـیم

: امتیاز

مناجات اربعینی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : ناشناس نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

می‌رسد بر دل تو بغض صدایم یا نه؟            می‌شـود بـاز به درگـاه تو پـایـم یا نه؟

بـنده‌ای آمـده با روی سیاهـش هیـئـت            می‌دهد صاحب این خـانه بهـایم یا نه؟


از غـلامـان تو بودم هـمـۀ عـمـر بگو            وقت مرگـم که رسید از شهدایم یا نه؟

تو که عمری ست در این روضه پناهم دادی            میدهی گوشه‌ای از علقـمه جایم یا نه؟

 نکـند کـرب‌و بـلا را که نـدیـده بروم            اربـعـین در سفـر کرب‌و بـلایم یا نه؟

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا

شاعر : وحید دکامین نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثنوی

بیرون دویدم من ز خیمه، گریه کردم            رأس تو را دیدم به نیـزه، گریه کردم

مـن در پـی هـر کـودک تـنـهـا دویـدم            بعد از تو یک روز خوش از دنیا ندیدم


آتـشْ پـرسـتـار تـن سـجــاد بــود و...            کـار هـمـه اهل حـرم فـریـاد بود و...

آتش به گیسوی یکی افتاد و میسوخت            دربین آتش طفل تو جان داد و میسوخت

از دردِ کعـب نـی، یکی فـریـاد میـزد            او سـوی مقـتـل مـی‌دویـد و داد میـزد

دستی به رخسار سه ساله قاب گردید            سیـلی به گـوش کـودکانت باب گردید

دیدم سکینه رو به سوی علقمه داشت             "بنگرعمو جان حال ما را" زمزمه داشت

آقا به تو گـفـتـم "دعـا کن من بمیـرم            "تـا کـه نـبـاشـم بـعـد تو مـاتـم بـگـیـرم

بـار غـمـت بر شانـه ها تا شـام بُـردم            سنگ از عدوی مرتضی، از بام خوردم

بزم شراب و خیزران و رأس در طشت            طفل سه ساله و خـرابه، یـادِ آن دشت

ما را مـدیـنـه برنـگـرداندی... بـمـانـد            جاخوش به نوک نیزه ای کردی، بماند

تا که سـرِ تو نـوک نـی آقـا نـشـسـتـه            زینب دلش زین ماتم عظمی شکـسته

یک یادگـارت در خرابه ماندْ، بی من            چندین بـرابـر کرد داغـم پیش دشمن

درکوفه هم برحال ما رحـمی نکردند            بر آل پـاک مـصطـفی رحمی نکردند

مـحـزون شـدم اما اسـیـر غـم نگـشتـم            غـم روی غم دیـدم ولیکن خـم نگـشتم

من هر چه دیـدم غـیـر زیـبایی نـدیـدم            از قـتـلـگـاه تـو به عـرش حـقّ رسیدم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد زیرا همانطور که در کتب منتهی الآمال ص ۴۸۳؛ اربعین الحسینیه ص ۲۳۳؛ تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین ص ۲۱۱؛  مقتل جامع ج۱ ص ۱۴۱، پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۳۰۴ و دیگر کتب معتبر آمده است سر به چوبۀ محمل زدن و مغایرت با روایت های معتبر است ؛ این قصه اوّلین بار در کتاب نورالعین منسوب به اسفراینی جعل شده است جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تا که سـرِ تو نـوک نـی آقـا نـشـسـتـه            زینب سرش با چوبـۀ محـمـل شکسته

بیت زیر به دلیل عدم رعایت قافیه که رکن اصلی شعر است تغییر داده شد؛ کلمات بی من؛ می رسم من  با هم قافیه نیستند.

یک یادگـارت در خرابه ماندْ، بی من            اما به زودی در کـنارش می‌رسم من

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

با خود اینگونه بیاد آورم اینک سخنت            چاره‌ای نیست بجز سوختن و ساختنت

گفتی آنروز:خدا کشته مرا خواسته است            دیدم از عهد و وفایت که بخون خفته تنت


گفتی آنروز:خـدا خواست اسیرت بیند            دیـدم ایـام اسارت، سـرِ دور از بـدنت

گفتی آنروز: کمی صبر و مصیبت باید            قتلِ صبر است نصیب تو و ما و حسنت

قـامتِ خـم شـده و مـوی سپـیـد آوردم            همه سوغات من از این سفرم، پیرهنت

همه را از سفر آوردم و شرمنده شدم            کـنج ویـرانه بجا مـاند یـکی پـاره تنت

حاصلم قافله ای هست به تن های کبود            قـاتـلم در دل این خاک، تن بی کـفـنت

یـاد گـودال تـو هـرگـز نـرود از یـادم            دیدم آن نیزه چه بد بوسه گرفت از دهنت

ریش ریش است هنوز این دلم از ریش خضاب            آن زمان که سرت افتاد ز نِی پیش مَنَت

بهـتر آنـروز نبودم که به دفـنـت بـیـنم            بوریا پاره شد و چاره شد از قبر کَنَت

چونکه ما را به دف و هلهله بردند به شام            در عـزا عید گرفـتـند ز کـشتـه شدنت

چشم بیگانه و نـاموس خـدا در اَنـظار            بعد عباس فراوان شد از این غم، محنت

گرچه دستانِ جسارت به اسارت دیدم            یـاورِ اهـلِ حــرم شـد مـددِ مـؤتـمـنـت

خیزران بوسه زده بر لب قرآن خوانت            مجـلسِ کـفـر ز اعجاز تو شد انجمنت

حنجر پارۀ تو کار خودش را می کرد            و سپس خطبۀ سجاد که شد، هم سخنت

این چـهـل مـنـزلِ ما هـدیـۀ نـاقـابلِ ما            به شـهـیـدان تو و این تنِ بی پیـرهنت

می‌روم نـوحـه کـنان بـاز از اینجا اما            تا قیامت حَرَمت پُر شود از سینه زنت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

همه را از سفر آوردم و شرمنده شدم            کـنج ویـرانه بجا مـاند کمی پـاره تنت

قرآن خواند سر مطهر امام در مجلس یزید و در حال جسارت آن ملعون نبوده است بلکه در سطح شهر بوده است لذا بیت زیر به جهت انطباق بیت زیر تغییر داده شد

چوب می‌خوردی و آیات لبت قطع نشد            مجـلسِ کـفـر ز اعجاز تو شد انجمنت

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن مطالب حذف شد؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج یات و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

از تنور آمدی آنروز و، رُخت سوخته بود            سوختم جان برادر من از این سوختنت

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا

شاعر : مهدی علی قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

برگـشتـه‌ام بـه کـربـبـلا یا اخـاالغریب            بـی تو دگر فـتـاده‌ام از پـا اخاالغـریب
قـدّم ز غـصه‌های تو شد تا اخاالغریب            بعد از تو نیست خیر به دنیا اخاالغریب


ای نازنین پس از تو بلا دیده خواهرت
ای مه جبین پس از تو بلا دیده خواهرت

آورده‌ام کــنــار مـــزارت سـر تـو را            از سـاربـان گرفته‌ام انـگـشـتـر تو را
دق داده‌انـد بـی صـفـتـان مـادر تو را            از بس زدند در همه جا خـواهر تو را

یک دم نظر نما که تن من شده کـبود
رفتم به شام و دربر من محرمی نبود

از دوریـت حـسیـن گـریـبـان دریـده‌ام            رفـتـی و بـعـد تو چـه بـلایی کـشیده‌ام
من نـاسـزا ز دشـمـن زهـرا شـنـیـده‌ام            مبغض تر از یهـود به حـیـدر ندیـده‌ام

از آتش یـهـود به سـرهـا نـشانـه است
بر گـونـه هایـمـان اثـر تـازیـانه است

آنشب که آمدی تو به خواب سه ساله‌ات            گریان شدیم از تب و تاب سه ساله‌ات
دادنـد با سـر تو جـواب سـه سـالـه‌ات            دق کرد و مُرد کنج خرابه سه ساله‌ات

در شهـر شام نـام تو را جـار می‌زدیم
وقـتی رقـیـه رفت فـقـط زار می‌زدیـم

بر خـیـز و کن نگـاه تو حال رباب را            بر دسـت او کـبودی و جای طـناب را
او دیده رأس خونی و طشت شراب را            آرام کن تو قـلـب حـزین و کـبـاب را

او نـالـه از فـراق تو ای شـاه می‌کشد
گـهـواره را گـرفـتـه فـقـط آه می‌کـشد

ای سـایـۀ بـلـنـد تو بر سـر بـلـنـد شـو            جـانـم شـود فــدات بـرادر بــلـنـد شـو
حفـظ کرده‌ام چــادر مــادر بـلـنــد شـو            زخـم جـبـیـن من شده بـهـتـر بلـند شو

بنگـر چگـونه از غـم تو سالخـورده‌ام
بـر خـیـز تـا کـنـار مـزارت نـمـرده‌ام

یـادم نمی‌رود که چه دیدم ز روی تل            مـن نـالــۀ بُـنـیَّ شـنــیــدم ز روی تـل
فـریـاد یا حـسـیـن کـشـیدم ز روی تل            بر سینه‌ات نشست و دویدم زروی تل

آن نانجیب خنجر خود را برون کشید
رأس تو را مـقـابـل من از قـفـا بُـریـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! زیرا بعد از زندانی کردن اهل بیت در کوفه ابن زیاد ملعون طی نامه‌ای از یزید کسب تکلیف کرد؛ به گفته سیّدبن طاوس در اقبال الاعمال ص۵۸۹؛ حاج شيخ عبّاس قمي در منتهي الآمال ص۵۲۴؛ و محدّث نوری در لؤلؤ ومرجان ص۱۷۴، آیت الله شعرانی در نفس المهموم ص۳۷۵، فرهاد میرزا در قمقام ص۵۸۶ تند‌ترین پیک‌ها هم این مسير ۱۷۵ فرسخی را در حدود ۲۰ روز طی می‌کنند که رفت و برگشت آن ۴۰ روز میشود؛ مدت زمان رفتن کاروان اسرا از کوفه تا شام (۱۵۰۰ کیلومتر) هم یک ماه طول کشیده است، بنا بر نقل سید بن طاوس (اقبال الأعمال ص ۵۸۹ ) و قاضی نعمان از علمای قرن چهارم (شرح الاخبار ج۳ ص ۲۶۹ ) اهل بیت بین ۳۰ تا ۴۵ روز در شام بوده‌اند!! حداقل بیست روز هم زمان نیاز بوده است که اهل بیت از شام به کربلا برگردند!! با توجه به مطالب فوق و دلایل متعدد روایی و تاریخی دیگر که در قسمت روایات تاریخی بطور کامل به آن اشاره کرده‌ایم علمایی همچون سید بن طاووس در اقبال الأعمال ص۵۸۹، علاّمه‌مجلسی در بحارالأنوار ج ۱۰۱ ص۳۳۴ و جلاءالعیون ص۶۱۹، محدّث نوری در لؤلؤ ومرجان ( ۱۸۱)، حاج شیخ عبّاس قمی در منتهی الآمال ص۵۲۵، علاّمه محمّد تقی شوشتری در قاموس الرجال ج۷ ص۲۱۱، عادل العلوی در عبقات الأنوار ص۴۴، آیت الله شعرانی در ترجمۀ نفس المهموم ص۳۷۵، محمّد تقی سپهر در ناسخ التّواریخ ج۶ ص ۱۰۱، محمّد خراسانی در منتخب التواریخ ص۳۱۸، عبد الرزاق موسوی مقرّم در مقتل الحسین ص۳۶۰، علاّمه شهید مطهّری در حماسه حسینی ج۳ ص۳۰، فرهاد میرزا در قمقام ص ۵۸۶، دکتر محمّد ابراهیم آیتی در بررسی تاریخ عاشورا ص۱۴۸، میرزاحسین یزدی در مهیج الأحزان ص ۷۵۳، سردرودی در تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین ص ۲۲۶ تصریح کرده‌اند به هیچ وجه امکان بازگشت اهل بیت در ۲۰ صفر سال ۶۱ هجری وجود نداشته بلکه احتمالا در اربعین سال بعد به کربلا آمده‌اند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

یک اربعین پس از تو بلا دیده خواهرت            ای مه جبین پس از تو بلا دیده خواهرت

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

پـس داده‌انـد چــادر مــادر بـلـنــد شـو            زخـم جـبـیـن من شده بـهـتـر بلـند شو

مناجات اربعینی با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

شبـیـه جـام، که دنـبال بـاده آمــده است           برای رفعِ عطش دل به جاده آمده است

دلی که اهـل نـظـر می‌شـوند تسـلیـمش           اراده کــرده‌ای و بـی‌اراده آمــده اسـت


به هر طریق که می شد گذشته از همه چیز           در این طریق اگر صاف و ساده آمده است

به سمت طور قـدم می‌زنـم شبـیهِ کـلیـم           بگو به کفـش، که بی‌استفـاده آمده است

شـریک ذرّه‌ای از دردِ خـانوادۀ توست           کسی که در پی او خـانـواده آمـده است

بزرگ زادۀ عـالـم، ببـین ز سمت نجف           هـزار طایفه چون بـنـده زاده آمده است

به عشق ساقیِ بی دستِ کربلات، ای شاه           چه قدر مستِ دل از دست داده آمده است!

به جای طفلک جا مانده در خرابۀ شام           چه قدر “بچّه سه ساله” پیاده آمده است

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا

شاعر : رضاباقریان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : قصیده

آورده‌ام بـهــر  زیـــارت کـــاروان را            یک کاروان از یـاس های ارغـوان را

بـالا سـر و، پـایـینِ پـا، فـرقـی نـدارد            بـنـشانـده‌ام پیـش تو این قَـدّ کـمـان را


ای کـاش نـامحـرم نبـود اینجـا بـرادر            تا می‌تـوانـستـی ببـیـنی وضعـمـان را

تو سـر نـداری، من هم آب آور نـدارم            بر سینه دارم داغِ هم این و، هم آن را

ای کاش می‌دیدی مرا، مویم سفید است            بسکه شنـیـدم طعـنـه‌های سـاربـان را

هم تو به تن داری نشان از زخم، هم من            این زخم ها برده ز من تاب و توان را

تـو زخـم نـیـزه داری، امـا من بـرادر            دارم نشان روی جگـر زخـمِ زبان را

از کوچه‌های کوفه خـیلی حرف دارم            آوردم از آنـجـا بـرادر نیـمـه جـان را

من از نفس افتادم و، تو از روی زین            من کعبِ نی خوردم، تو هم تیر و کمان را

هـر چـه بـلا آمـد سـرم، نـذر سـر تـو            سـالـم رسـانـدم کـربـلا بـاغ خـزان را

لعنت به آنکس که تو را از من گرفت و            بر جان ما انـداخت، شمـرِ بد دهان را

در کـوفه با خـیـراتـشان آتش گـرفـتـم            هـرگـز نمی بـخـشم بـرادر کوفـیان را

یک اربعـین گـشتم سپـر پـیـش بـلاها            زیـر پـر و بـالم گـرفـتـم، دخـتـران را

یـادم نرفته محـملت در گِـل فرو رفت            یـادم نـرفـتــه نــاقــۀ بـی سـایـبــان را

یــادم نــرفــتـه داغ پـشـت داغ دیــدی            یـادم نــرفـتـه یـا اخـی داغ جــوان را

بزم شراب اوضاع روحم را به هم زد            دیدم لب غرقِ به خون را، خیزران را

این زجرِ لاکردار، خیلی زجرمان داد            خیلی کتک زد دخـتر شیرین زبان را

دروازۀ سـاعـات، اشـکــم را در آورد            آنجـا که دیـدم حـلـقـۀ نـامـحـرمـان را

هر منـزلی که ایـستـادم سنگ خوردم            بــالای پـشـت بـام دیــدم کــودکـان را

دنـبـال رأسِ تو چِـهـِـل مـنـزل دویـدم            حـالا بـبـین پـای مـنِ دامن کـشـان را

از تو که پنهان نیست، خیلی گریه کردم            آهـم در آورد نـالـۀ هـفـت آسـمــان را

خیلی سرت را سعی کردم پس بگیرم            خیـلی دلم می‌خـواست پیش تو بمیـرم

: امتیاز
نقد و بررسی

طبق اسناد تاریخی و روایت های موجود از نظر زمانی؛ بازگشت اهل بیت در روز اربعین سال ۶۱ هجری به کربلا امری محال و غیر ممکن بوده است بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! زیرا بعد از زندانی کردن اهل بیت در کوفه ابن زیاد ملعون طی نامه‌ای از یزید کسب تکلیف کرد؛ به گفته سیّدبن طاوس در اقبال الاعمال ص۵۸۹؛ حاج شيخ عبّاس قمي در منتهي الآمال ص۵۲۴؛ و محدّث نوری در لؤلؤ ومرجان ص۱۷۴، آیت الله شعرانی در نفس المهموم ص۳۷۵، فرهاد میرزا در قمقام ص۵۸۶ تند‌ترین پیک‌ها هم این مسير ۱۷۵ فرسخی را در حدود ۲۰ روز طی می‌کنند که رفت و برگشت آن ۴۰ روز میشود؛ مدت زمان رفتن کاروان اسرا از کوفه تا شام (۱۵۰۰ کیلومتر) هم یک ماه طول کشیده است، بنا بر نقل سید بن طاوس (اقبال الأعمال ص ۵۸۹ ) و قاضی نعمان از علمای قرن چهارم (شرح الاخبار ج۳ ص ۲۶۹ ) اهل بیت بین ۳۰ تا ۴۵ روز در شام بوده‌اند!! حداقل بیست روز هم زمان نیاز بوده است که اهل بیت از شام به کربلا برگردند!! با توجه به مطالب فوق و دلایل متعدد روایی و تاریخی دیگر که در قسمت روایات تاریخی بطور کامل به آن اشاره کرده‌ایم علمایی همچون سید بن طاووس در اقبال الأعمال ص۵۸۹، علاّمه‌مجلسی در بحارالأنوار ج ۱۰۱ ص۳۳۴ و جلاءالعیون ص۶۱۹، محدّث نوری در لؤلؤ ومرجان ( ۱۸۱)، حاج شیخ عبّاس قمی در منتهی الآمال ص۵۲۵، علاّمه محمّد تقی شوشتری در قاموس الرجال ج۷ ص۲۱۱، عادل العلوی در عبقات الأنوار ص۴۴، آیت الله شعرانی در ترجمۀ نفس المهموم ص۳۷۵، محمّد تقی سپهر در ناسخ التّواریخ ج۶ ص ۱۰۱، محمّد خراسانی در منتخب التواریخ ص۳۱۸، عبد الرزاق موسوی مقرّم در مقتل الحسین ص۳۶۰، علاّمه شهید مطهّری در حماسه حسینی ج۳ ص۳۰، فرهاد میرزا در قمقام ص ۵۸۶، دکتر محمّد ابراهیم آیتی در بررسی تاریخ عاشورا ص۱۴۸، میرزاحسین یزدی در مهیج الأحزان ص ۷۵۳، سردرودی در تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین ص ۲۲۶ تصریح کرده‌اند به هیچ وجه امکان بازگشت اهل بیت در ۲۰ صفر سال ۶۱ هجری وجود نداشته بلکه احتمالا در اربعین سال بعد به کربلا آمده‌اند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید..

یک اربـعـیـن از پـیکـر تو دور بـودم            یک اربعـین کردم تحمل این سنان را

مناجات اربعینی با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : جعفر ابوالفتحی و محمد جواد حیدری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

اربعـین شد باز هم از قـافـله جا مانده‌ام           گوشۀ هـیأت من غـمدیـده تنها مـانـده‌ام
کربلایم گیره یک گوشه نگاهت مانده و           از خوراک و خواب و از روز و شب آقا مانده‌ام


عطر سیـبی از حوالی حـرم ها می‌وزد           آنچنان مستم که ره نارفته از پا مانده‌ام
با دلم گـفـتم ...حـرم باشد برای اربعین           من چگونه تا کنم با این دل وا مانده‌ام؟
تشنـۀ یک جرعه از جـام شراب دلبـرم           تـشـنـه کام بـادۀ دلـچـسب سـقـا مانـده‌ام
برگه را آورده‌ام تا اینکه امضایش کنی           مثل برخی دوستانم لنگ امضا مانـده‌ام
با تو نزدیکان، حرم پای پیاده می‌روند           انقدر دورم، پس یک مُهر ویزا مانده‌ام
هـیـچ ایـرادی نـدارد بـا دلـم تا می‌کـنـم           گرچه زیر بار این زخم زبانها، مانده‌ام
من دم در خاک پای مادرت باشم بس است           شکر حق، در زیر پای مجلس آرا، مانده‌ام
اخذ مزد نوکری از دست مادر بهتر است           زین سبب در انتظار دست زهرا، مانده‌ام

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

در کف یک جرعه از جام شراب دلبرم           تـشـنـه کام بـادۀ دلـچـسب سـقـا مانـده‌ام

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا

شاعر : باقر حبیب زاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

اول شـعــر تـبــرّک شـده بـا بـسـم الله            ابــتـدای هــمــۀ مـرثـیـه هـا بـسـم الله

هرکه دارد به سرش شور و نوا بسم الله            هـرکـه دارد هـوس کـربـبلا بـسـم الله


دل ما را به سـوی کربـبلایت بکـشان

بوی سیب حرمت را به مشامم برسان

اربـعـیـن آمـده و گـریـه فـراوان دارم            بعد چل روز ببـین حـال پریشان دارم

به لبم زمزمه و ذکر حسین جان دارم            چـشم امـیـد به دسـتـان کـریـمان دارم

روزی اشـک مرا در هـمۀ سال دهید

پـر پـرواز نـدارم بـه مـنـم بـال دهـیـد

گریه بر مرثیۀ زینب کبری خوب است            گریه بر ذریۀ حضرت زهرا خوب است

گریه بر تشنگی کودک و بابا خوب است            گریه بر فاجعۀ نیزه و سرها خوب است

باز هم گـریه کن زینب کـبـری شده‌ام

اربعـیـن آمـده و عـاشق و شیـدا شده‌ام

کـاروان اسـراء سوی حـرم آمده است            حضرت عالمه بـانوی کرم آمده است

با تنی زخمی و لبریز ورم آمده است            با دلی پُر ز غـم و دیـدۀ نـم آمده است

کاروان آمده افسوس که آب آور نیست

قاسم و اصغر و شهزاده علی اکبر نیست

وادی کرببلا حال و هـوایی شده است            بر سر قبر حسین شور و نوایی شده است

کار زینب به خدا نوحه سرایی شده است            خاطرات سفرش باز تداعی شده است

ای برادر به خدا بعد تو غوغـایی بود

بر سر رأس تو ای شاه چه دعوایی بود

دیدم از دور همه بال و پرت را بردند            دیدم از دور چگـونه سپـرت را بردند

شال بستـه شده دور کـمـرت را بردند            ناگهـان در دل گـودال سرت را بردند

اشک می‌ریزم و یـاد غـم عـاشـورایم

یـاد غـارت شـدن روسـری زن هـایـم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

زیـنـبـم من که عـلـمـدار غـمم           بـه خــدا قـافـلـه ســالار غـمـم

من که پـیـغـمـبـر رنـج و آهـم           مـن سـفـیـر ابـی عـبــدالـلـهــم


ریشۀ آب و گـلم با اشک است            چون تسلای دلم با اشک است

من بـلا دیـده تـرین زن هـستم           عـهـد غـم بـا لـب دلـبـر بـستـم

فــاتـح غــربـت عــاشــورایــم           کــربــلا نــائـبــة الــزهــرایــم

فــاطــمــه  زاده‌ام و طـاهـره‌ام           در بـیــابــان بــلا صــابـــره‌ام

نام من شرح تمام است به عشق           روی عشاق همه سوی دمشق

مدفـنم قبله عرش نـبـوی است           بارگـاهـم چو حریم عـلـویست

دسـت بـــوســـم حـــرم آل الله           خـون مـن خـون رگ ثــار الله

حــال دلخـسـتـه و زار آمـده‌ام           بــهــر دیــدار نــگــار آمــده‌ام

سینه پر آتش و لب ها خاموش           مانده سوغات سفر در آغـوش

بهر من مانده به جز روی کبود           زان سفر پـیرهـنی خـون آلـود

یــاد دلــدار، دلـم غــرق مـهـن           قـلـب من پـاره تر از پیـراهـن

شرح غـمـهـا و مصیـبـات کنم           سخـن از غـربت سـادات کـنـم

قـسمتم رنج و بـلا شد ای وای           صبح تا عصر چه‌ها شد ای وای

ز غـریـبی سخـنـم قـاصـر شد           شـاه مظلـوم «بِـلا ناصِر» شد

چه بگویم من از آن وضع عجیب           نـالـۀ اَیـنَ زهـیـر، اَینَ حـبـیـب

بـاغ شـد طـعـمـۀ طـوفـان بـلا           مَصـرع لالـه بود کـرب و بلا

اولیـن لالـه، چـسـان پـرپر شد           اربــاَ اربــا بــدن اکــبــر شــد

بـعـد از او یـاسمن از هم پاشید           جـسم پـور حـسن از هم پـاشید

شد شـدائـد ولی آن دم احساس           کامد از علـقـمـه صوت عباس

بعد از آن رشته احساس گسست           تیرکین ساقه یک غنچه شکست

مرغکـی را ز جـفـا پَـر کندند           روی دست پـدرش سـر کـندند

دور تـا دور حــرم نـا مـحــرم           یک کمر تا شده از این همه غم

آمد و دست به قـلبـم بـگـذاشت           پـردۀ صبـر به کَربَم بگـذاشت

ترسش این بود که گردم بی تاب           شــدّت داغ کــنــد قــلــبــم آب

خـم شـد و زیـر گـلـو بـوسیـدم           بعد از آن لحظه چه غمها دیدم

دیـدم « ابـدانِ بِلا اَکـفـان» را           بـیـن صـحــرا ورق قــرآن را

آسمان گـشت دگر تـیـره و تار           عرش تا فرش همه گرد و غبار

دیـدم از تـل هـمـۀ غــوغــا را           جــلــوۀ غـربـت عــاشــورا را

یک سری روی نی آویخته بود           بین یک دشت بدن ریخـته بود

به خـدا نـور دو عـیـنـم گـم شد            زیر سُم جـسم حـسیـنـم گم شد

باب بی‌حـرمـتی آن دم شد باز           بـا اسـارت سـفــرم شـد آغــاز

کی مصیبات زمین گـیرم کرد           به خـدا داغ حسیـن پـیـرم کرد

دشمن و مستی و شادی کردن           من و از جسم حسین دل کندن

بی‌حسین رفتم از این کرب وبلا           جـانـب کـوفـه و آن شــام بــلا

صاحب روضه مکـشوفـه شدم           قــد خـمـیـده وارد کـوفـه شـدم

بعـد هـجـران سه روزه با یـار           دیدمش سوخته رخ نیزه سوار

بی‌جواب است سوالم ز وصال           قرص مه بود چرا گشته هلال

سخت بگـذشت برایم یک داغ           کـه در آورد صـدایـم یک داغ

داغ آن مــیــکــدۀ ابــن زیـــاد           مـجـلـش عـشرت آن بـد بنـیـاد

صحنه‌ای دیـدم و بی تاب شدم           از خـجـالـت بـه خـدا آب شـدم

مُردم از بی کسی و زنده شدم           پیش طفـلان همه شرمنده شدم

گـشتم از عـقـده و کردم تبعـید           جـانـب شـاه بـلا، کـاخ یــزیــد

من و هشتاد و چهار گـلـدستـه           ره چهل منزل و طفلان خسته

کاخ حـمراء و بیابان و عطش           چـشم سقا و یـتـیـمان و عطش

عزم بشکستن غـیرت ای وای           کعب نی سیلی و تهمت ای وای

رأس در صندوق و گه بر نی بود           در پیش سینه زنان، روی کبود

بسکه سر،بازی این مـردم شد           وای دیگر شب و روزم گم شد

لطمه‌ای سخت به سادات رسید           ره بـه دروازۀ سـاعات رسـیـد

نـام دروازه که سـاعـات نبـود           جای تـسبـیـح و عـبـادات نبود

پـایـگــاه هـمـه رقـاصـان بـود           جـایـگـاه طـرب مـسـتـان بـود

بعد تجـهـیـز سه روزه با ساز           کـوچه گـردی حـرم شد آغـاز

هـمـه ابـعـاد جـفـا سـنـجـیـدنـد           چـه مـسیـری بَرِ ما بُـگـزیـدند

دم دروازه و بــازار شــلـــوغ           حـرفـهـای بـد و الـقـاب دروغ

بینـشان فحش دمِ رایجـی است           کمترین تهمتشان خارجی است

بـد تـرین لـحـظـه برایم آن بود           رَهَم افـتـاد در آن کـوی یـهـود

ریـشـۀ هـرچه حـیـا را کـنـدند           پــردۀ مـحـمـل مـا را کـنــدنـد

سنگ کین از همه سو برسرریخت           وان یکی آتش و خاکستر ریخت

از حرارت همه پیکرها سوخت           دامن و گیسوی دخترها سوخت

درد، بـسیـار و نـدارم مـونـس           من نگـویم سخنی زان مجـلس

خیـزران دستِ ز نسلِ نـمرود           یک سر و تشت و لبی خون آلود

آنـقـدر چـوب لـبـانـش بـوسیـد           ضـربـه، شـیـرازۀ لبـهـا پاشید

بـوسـه گـاه نـبـوی شـد ویـران           کــرد تـغــیـیـر صـدای قــرآن

شدم ازغصه دگر خانه خراب           دور تا دور سرش غرق شراب

حـال با ایـنـهـمـه غــم آمــده‌ام           بـا قــد و قــامــت خــم آمــده‌ام

اربـعـیـنی غـم و محـنت دیـدم            من چهـل روز مصیبت دیـدم

کـنج ویـران گـل لاله جـا ماند           حیف در شام سه ساله جا ماند

کـو؛ که هـنـگـامـۀ امـداد شـده           گــریـه کــردن دگـر آزاد شـده

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید

آن کفن پوش و عسل نوش وصال           زیر سُمـهـا بـدنـش شد پـامـال

بـر تــلافــیِّ قـــیـــام خــیــبــر           حـمـله کردند به سوی معـجـر